عادت

چقدر بی قراری

چقدی بی حوصلگی

چقدر درد

چقدر غم

چقدر شکسته

این همه چقدر شد یه ذره عادت

اثری از امین

معرفت

کلافه

خسته

بیزار

بی قرار

بی دلیل

همیشه معرفت هایشان را نشانم داده اند

اثری از امین

بازی های عروسکی

بازی های عروسکی

قهر های واقعی

یاد های شبانه

دلگیری های بی نشانه

اثری از امین

عروسک دل

خیانتم را ببین

از زمانی که رفتی دستش در دستم است

اما نمیدانم چرا هیچ حرفی نمیزند

هیچ حرکتی نمی کند 

هیچ و هیچ

عروسک دلم هم دلش شکست

اثری از امین

خاطرات

خاطراتم را به یاد دارم

خاطرات خوب و بد

خاطرات درد و دود

خاطرات سیگار و مشروب

خاطرات زخم های دل

اثری از امین

در به در

زندگی ام همانند رویایم نیست

داغونم از روزگارم

ویرانم از فکرم

دربه درم از دوریت

اثری از امین

سرگردان

سرگردان ، میان خاطرات

در به در ، میان رویاها

پنهان ، میان سنگ صبور

اشکار ، میان لب خند های تلخ

شکننده ، میان قلب های نازک

اثری از امین

فهمیدن دل

یک دنیا بی خیالی

با کلی دانسته های به درد نخور

یک زندگی ملایم

با دلشکستگی های فراوان

عمری خواندم , بفهمم عاشقی درد دارد

اما نفهمیدم تا زمانی که شکست خوردم

اثری از امین

درخواست های دل

خاطراتم را مرور می کردم 

زندگی ام را بر باد دادم

دلم یک اهنگی ملایم 

با یک خاطره ی خوب

همراه رویایی زیبا 

با یک خواب ارام

تا اخر عمرم 

می خواهد 

اما از روز اول هر انچه را که می خواهد فقط در رویا دارد

اثری از امین


همبازی عروسکی

یک هم بازی دارم

عروسکی با احساس

هرچه گویم تنهایم نمی گذارد

برعکس تو معرفتی دارد تا عمر

دیوانه نیستم که گویی حرف میزند با کی

روزگارم را ویران کردی منتظر باش ,دل شکسته ای در پیش است

اثری از امین



جلوتر نیا

باایست

جلوتر نیا

همین که دلم را شکستی

زندگی ام را گرفتی

روزگار را با من دشمن کردی

وجودم را پرت کردی

دلم را له کردی

بس است

دیگر جلوتر نیا

اثری از امین

رفیقا

یک انتظار بی توقف

با رفیق از جنس سیگار

با روزگاری زیر اسمان

با چشمانی امیدوار

با فکری خسته

با دلی شکسته

با یک نفرین از خاک دشت

باز هم با انتظاری بی پاسخ

اثری از امین

روزها

چه روزهایی بود

یادت است چه چیزهایی داشتیم؟

رازها را

خوشی ها را

خاطرات را

بوسه ها را

عشق را

خیلی چیز هارا داشتیم و داریم

بر همه ارزوی باهم بودن را داریم

سر بر زانو

زمان ها را ثانیه به ثانیه می گذرانم

روزهارا روز به روز به پایان می رسانم

ماه و خورشید را به انتظار می گذارم

اما هرچه به انتظار می نشینم باز هم نیستی

هنوز هم سرم بر زانوی خودم

اغوشم در اغوش خودم

انتظارم در انتظار توست

اوازه ای پر بغض

یادت است چه ترانه ای گوش می دادیم

یاد است هرچه اهنگ عاشقانه بود جمع کرده بودیم

یاد است حفظ می کردیم جملات عاشقانه را

یادت است رویا داشتیم با هم ترانه ای عاشقانه بگوییم

اما از زمانی که رفتی همه ی ترانه ها شدند

گریه و بغض

همه اهنگ ها شدند شکست دلم


شکستن و شکست

چقدر شکست خوردم

چقدر زمین خوردم

چقدر کمرم شکست

چقدر پر بودم

چقدر بغض داشتم

چقدر بخاطرت انتظار کشیدم

این چقدر ها انقدر زمینم زدند که توان برخواستم نداشتم

شکست, شکستم داد شکستم


درون گم شده

لحظه ای که رفتی درونم گم شد

ندانست چه کار کند

نداست کجا رود

نداست به که باشد

ندانست چرا  گم شد

تو بیاو یادش بده که رفتی و راهش را نشان ده


روزگار و انتظار

هرچه منتظر ماندم

هر چه انتظار کشیدم

هر چه بر خیابان خیره شدم

هر چه دلم را امیدوار کردم

هرچه بغضم را نگه داشتم

هرچه قدر هم باشم روزگار می گوید نیستی که نیستی


پر

تنهایی

با نگاهی بر غروب خورشید

با دلی پر از بغض

با چشمانی پر از اشک

با حرف هایی ناگفته

با این همه پر سنگینی دارم

شکست کل تنم

زمان انتظار

چقدر منتظرت ماندم

چقدر انتظار کشیدم

چقدر دوستت داشتم

چقدر به پایت ماندم

در اخر دست مزد من شد تنهای و بغض

خورده شدم از درون

یک پشیمانی

یک دلم دارم

یک خاطره از دل در دلم دارم

یک دل از یک ادم

یک ادم از یک زمین

یم شکست از یک عشق

یک پشیمانی از یک غرور




شکستن

تنها

غصه

اشک

بغض

سکوت

چه زیباست شکستن من

نگاه کن و لذت ببر


پنهان های من

یک بغض سنگین

یک تنهایی غمگین

یک انتظار بی پایان

یک اشک پر از غصه

یک سکوت پر معنی

خیلی چیزها در من پنهان است

دلم سنگینی می کند برای خیلی فریاد ها


رفیق با مرام

در میان این همه درد

در میان این همه بی معرفتی

در میان این همه نامردی

دلم یک رفیق مرد و با معرفت می خواهد از کجا پیدا کنم زمانی که تو کاری کردی به همه بی اعتماد باشم




نقاشی رویاهایمان

چه زیبا بود نقاشی رویاهایمان

باهم نقاشی می کردیم در رویا

یک خانه

یک اسمان ابی

یک زندگی ارام 

یک بازی بچهگانه

چه کردند این یک ها اخر سر هم یک باره از کنارم رفتی



می خواهم

با تو بودن را می خواهم

اغوش تو را می خواهم

دست های تورا می خواهم

نیستی

نه خودت ,نه اغوشت , نه احساست

هیچ چیز ندارم تنها امیدم روزی با تو بودن است نا امیدم نکن


یک ها

در این دنیای نامردی

یک اغوش ارام می خواهم

یک حرف امیدوار کننده

یک انتخاب برای خود

فقط لحظه ای احساس می خواهم




چای روزگار

یاد روزی افتادم که باهم در کنار هم

چای می خوردیم

گل بر سر یک دیگر می ریختیم

روزهارا می گذراندیم در کنار یک دیگر

اما چه شد که رفتی و سالهاست که همان چای و گل ها سر جایشان هستند و دست نخورده اند



لحظه ای نگاه

شکستم زمانی که رفتی

امید داشتم فکر می کردم بر می گردی

حالا هر چه می گذرد خبر دوستی با دیگریت به گوشم می رسد

زجر می کشم زمانی که پیام ها دوستت دارم را می فرستادی و هیچ احساسی نداشتی

از زمان رفتنت منتظر برگشتت هستم شاید یک نگاهی دوباره بیاندازی و ببینی با رفتنت چه کارم کردی

فقط لحظه ای نگاه حتی به تمسخر

 

امید و ناامید

نشته ام با بغضی بسیار

تنهاییم با تک قلب تنها

منتظرم با کمی امید برای برگشتت

نگیر این امید زندگی ام را

برگرد و نگاهی به دل شکسته بیانداز

امید را نا امید نکن