شاخه گل
خاطرات شیرین زندگی
خاطرات عطر گل های بهاری
خاطرات دسته گل های روانی
اثری از امین

خاطرات شیرین زندگی
خاطرات عطر گل های بهاری
خاطرات دسته گل های روانی
اثری از امین

به کجا نمیدانم
اطرافم را دور میزنم
با خودم به یاد تو بازی می کنم
خودم را دنبال می کنم با یاد تو
خودم را میگیرم و بغل می کنم با فکر تو
هرچه می کنم تو هستی
در دلم هستی اما وجودت نیست میان من
همچنان بازی های بچگانه دارم و به یاد تو خودم را در اغوش می گیرم

شکستن دلم
ویران کردنم
شکستم
دیدن بلور های اشک بر گونه ام
تو می خواستی زمین خوردنم را ببینی
حالا که دیدی
دست از سرمم بردار تا دردم را خودم حس کنم
اما امیدوارم زمین نخوری که دردش را بکشی
اما بدان دردی دارد فراوان
زخمی دارد ماندگار
اشکی دارد بی پایان

ندانست چه کار کند
نداست کجا رود
نداست به که باشد
ندانست چرا گم شد
تو بیاو یادش بده که رفتی و راهش را نشان ده

هر چه انتظار کشیدم
هر چه بر خیابان خیره شدم
هر چه دلم را امیدوار کردم
هرچه بغضم را نگه داشتم
هرچه قدر هم باشم روزگار می گوید نیستی که نیستی