خسته ام
خسته ام...
از تظاهر به ایستادگی
از پنهان کردن زخمهایم... دردهایم...
زور که نیست,دیگر نمیتوانم نقش بازی کنم
بی دلیل بخندم و با لبخندی مسخره وانمود کنم
که همه چیز رو به راه است!
از تظاهر به ایستادگی
از پنهان کردن زخمهایم... دردهایم...
زور که نیست,دیگر نمیتوانم نقش بازی کنم
بی دلیل بخندم و با لبخندی مسخره وانمود کنم
که همه چیز رو به راه است!

+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۵/۲۲ ساعت توسط امین سنائی
|
این وبلاگ مختص عاشقان است