خاطرات سر میز

یک چای ,سر میز

یک دفتر با خاطرات ریز

با اشک هایی لبریز

می چکد از یادهای خیس

اثری از امین

خاطرات شکسته

چه حالی داشتم زمانی که مرور می کردم خاطرات را

درسیدم به صفحه ای که زیبا بود خاطرات اولین دیدار رفته رفته شاد تر شدم

به بالاترین مقام رسیدم

اما چند صفحه جلوتر خاطری ای رفتنت را دیدم که کمرم را شکست

دلم را ویران کرد زندگی ام را گرفت

 

همیشه باهمیم

امروز دفتر خاطراتم را مرور می کردم

به صفحه ای رسیدم که با هم بودیم

دست به دست بودیم

همیشه از رسیدن می گفتیم

حالا چه شد که مدت هاست رفتی و دفترم را با قلبم له کردی؟